به سراغ من اگر می آیید ....
بعضی حرف ها ، بعضی محل ها ویا بعضی اتفاقات انقدر خاص هستند که تحت هیچ شرایطی نمی شود فراموشان کرد . این اتفاق هم یکی از اتفاقاتی است که تا پایان عمرم از یاد نخواهم برد .
پنجشنبه ظهر تصمیم گرفتم نمازم را در مسجد بخوانم . چیزی به اذان نمانده بود .خیلی سریع آماده و جانمازم را برداشتم و راهی مسجد شدم . هنوز خیلی ها نیامده بودند. تا اذان فرصتی بود که می توانستم چند رکعت نماز قضا بخوانم . محل نشستن مادر شوهرم را نگاه کردم نیامده بود گفتم احتمالا بخاطر سردی هوا قصد امدن نداشته وگرنه باید آمده باشد . به نماز مشغول شدم و نماز جماعت را با سایر نماز گزاران بجا آوردم . پس از پایان نماز ، یکی از نمازگزاران اعلام کرد یکی از خادمین قدیمی مسجد فوت کرده و مجلس ختمی در مسجد از ساعت 3 تا 4 جهت یادبودشان برقرار است و گفتند که ایشان گردن تمامی مسجدی ها حق دارند و بهتر است که در مراسم شرکت کنیم . پیش خودم فکر کردم واقعا مسجدی بودن نعمتی است اگر قدر بدانیم . چقدر اتفاقات خوب می تواند در این اجتماع روی بدهد به سبب آشنایی همسایگان و دوستان هم مسجدی با هم . همه از حال و روزگار هم باخبرند . یکی نیاید حاضر و غایب می کنند چرا نیامده ، مادر مریض دارد ، فرزند علیل دارد ، مسافرت رفته یا هر چیز دیگر ... موقع مرگ هم لا اقل برایش فاتحه می خوانند و در مراسمش شرکت می کنند . کمی بیشتر داخل مسجد ماندم و دعاهای روزانه ام را هم همانجا خواندم . هنگام تا کردن چادرم افسوس می خوردم که چرا از مسجد و مزایای کنار هم بودن غافلیم در همین فکر ها بودم که برگشتم و دیدم مادر شوهرم با دو صف فاصله پشت سرم نشسته و مشغول خواندن قرآن می باشند . کنارشان رفتم و بعد از سلام و احوال پرسی علت نرفتنشان به خانه را جویا شدم . گفتند این آقا گردن ما حق دارد نمی توانم بروم خانه و دوباره برگردم . گفتم گرسنه تان می شود . تا خانه بروید و برگردید و کمی استراحت کنید به نیم ساعت آخر مراسم میرسید بعد برای نماز مغرب داخل مسجد بمانید . گفتند نه ، گگرسنه ام نیست یک چیزهایی همراهم دارم و دست کردند داخل کیفشان و دو آبنبات و یک نقل کوچک گرد از ان بیرون اوردند . خندیدم گفتم با اینها سیر می شوید ؟
نگاهش به نقل افتاد . یک نقل کوچک کف دستشان بود . گفتند :" خانمی دیروز در حال خیرات اینو به من تعارف کرد منم گفتم بیا پیشم بشین ! . بهش گفتم فکر میکنی اموات ما انقدر ارزش دارند ؟ این چیه شما خیرات می کنید ؟ اگر ندارید کمتر بگیرین ولی چیز خوبی بگیرین . پرتقال بگیر مثلا ولی کم بگیر . روتون هم نمیشه بزارین دمِ در ِ مسجد هر کسی بیاد خودش بر می داره ولی مادرِ من اخه یه نقل به این کوچکی رو خیرات نکن . اموات هم ارزش دارن آبرو دارن ، سعی کن از بهترین هایت برایشان خیرات کنی " ...
دیگر تا زنده ام هیچگاه کف دستی کوچک که یک نقل سفید گرد درونش دارد را هرگز فراموش نمی کنم .
" از بهترین چیزی که داری برای امواتت خرج کن . کم ، اما بهترین "
ا
تبــــریک به کل امت حزب الله
آمد خــــبر مرگ ملک عبدا لله
دارد ز فرج نشانه ، ان شا الله
لا حـــــول و لا قــــوه الا بالله
- ۹۳/۱۱/۰۳