استدراج ...
(فَذرنِی وَمَن یُکذّبُ بِهذ الحدیثِ سنستدرجُهُم مِن حَیثُ لا یعلمون.)
دستش را به پشتش گرفته بود و به سختی سعی میکرد خودش را سر پا نگاه دارد . از بیمارستان خارج شد . هنوز دلش می خواست که می توانست فریاد بزند . هنوز با « او » کار داشت . سرش پر شده بود از چرا های بسیار . با همان حال خود را به خانه اش رساند . از پله های قدیمی خانه که ارتفاع هر کدامشان به 40 سانتی متر میرسید خود را به اتاقش رسانید . دردش با بالا بردن پاهایش بیشتر میشد . در پله ی هشتم نتوانست ادامه دهد و روی پله نشست . سرش را میان دستهایش گرفت و شقیقه هایش را فشار داد . هیچ چیز را نمی فهمید ، نه معنی عدل را ، نه مفهوم برابری را . انسانیت برایش بی معنا بود . آرام بلند شد درد بیچاره اش کرده بود . از پله ی دهم که گذشت نفسی تازه کرد و به راهرو رسید . در اتاقش را باز کرد . آرام آرام به صندوق یادگار مادرش نزدیک شد . کلید را از زیر فرش برداشت و فورا به سراغ سند خانه رفت . سند شش دانگ خانه ای که دیگر بنا نیست مال ِ او باشد . اشک هایش اجازه نگرفته سرازیر شدند . تمام خاطراتش از زمان کودکی تا حالا که 50 سالش شده بود ، برایش زنده شد .به خودش آمد . سند را برداشت و به آرامی راه آمده را بازگشت . در خانه را بست اما دیگر قفل نکرد . آجرهای خانه را کسی نمی دزدید . صدای اذان مسجد باعث شد به طرف مسجد حرکت کند . وارد مسجد شد تا شیخ احمد امام جماعت مسجد را ببیند . انگار که او وکیل وصی خدا بود ، داد زد شیخ احمد : " تو که از ما بهتر خدایت را می شناسی ، تو بگو ، این از عدل خداست که به یکی بدهد انقدر که بترکد مثل حاج رضوانی و یکی مثل من برای درمان نوه ی بی پدرش کلیه بفروشد ؟ !!
بگو این از برابری ما آدمهاست که ، من از صبح تا غروب بیل بزنم و درختها را آبیاری کنم اما حاج رضوانی فقط از دور به درختان نگاه کند و از دیدن شاخه های پر از میوه های آبدارش لذت ببرد ؟
این انسانیت است که من معطل پنجاه میلیون برای درمان نوه ام باشم ، اما حاج رضوانی با فروش فقط میوه های یک باغش 500 میلیون تومان بگیرد ولی 5 میلیونش را به من قرض ندهد تا کلیه ام را نفروشم ؟
پس کو این خدای الرحم الراحمینت که می گفتی؟
کجاست خدایی که می گفتی به دلشکستگان نزدیک است ؟
چرا صدای مرا نشنید وقتی به دست و پایش افتادم که مرا محتاج کسی غیر خودش نکند ؟
چرا حاج رضوانی در بهشت زندگی میکند و روز به روز بر ثروتش اضافه می شود و من و امثال من همین یک خانه ی قدیمی را هم باید به حراج بگذاریم ؟ پس کو ؟ کو کو کو ...
تا بحال چند بار برایتان پیش آمده که از خود با دیدن چنین افرادی که مال و ثروت و کلا دنیایشان روز به روز زیاد می شود ، بپرسید پس اینها که گناه می کنند و دنبال خدا نیستند پس چرا خدا بیشتر بهشان می هد اما منی که هر روز خدا را شکر میکنم باید در به در دنبال یک لقمه نان حلال بدوم و هشتم گرو نه ام باشد ؟
واقعا آیا این از عدل خداست ؟! ....آیا خدا به عده ای آنقدر میدهد تا امتحانشان کند و به عده ای اصلا نمیدهد که ببیند چه می کنند ؟!
در سوره ی قلم آیه ی 44 خداوند پس از تعریف داستان « اصحاب باغ » برای عذاب مجرمین در آخرت و دنیا چنین می گوید که :
فَذرنِی وَمَن یُکذّبُ بِهذ الحدیثِ سنستدرجُهُم مِن حَیثُ لا یعلمون
«و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمیدانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.»
((استدراج)) عبارت است از مجازات خداوند، از طریق افزایش نعمت بعد از نعمت ، وبه صورت تدریجی که مشمولین این سنت ، استغفار وتوبه را فراموش می کنند ودر آخرت به عذاب می رسند ویا یکباره آن نعمت ها را از دست می دهند ومورد عذاب واقع می گردنند.
در مورد "مجازات استدراجی" که از آیات قرآن و احادیث استفاده میشود چنین است که خداوند گناهکاران و طغیانگران جسور و زورمند را طبق یک سنت، فوراً گرفتار مجازات نمیکند، بلکه درهای نعمتها را به روی آنها میگشاید، هر چه بیشتر در مسیر طغیان گام بر میدارند، نعمت خود را بیشتر میکند، و این از دو حال خارج نیست. یا این نعمتها باعث تنبه و بیداریشان میشود، که در این حال برنامه "هدایت الهی" عملی شده، و یا این که بر غرور و بی خبریشان میافزاید در این صورت مجازاتشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله دردناکتر است، زیرا به هنگامی که غرق انواع ناز و نعمتها میشوند. خداوند همه را از آنها میگیرد و طومار زندگی آنها را در هم میپیچد و این گونه مجازات بسیار سختتر است.
جناب فاطمی نیا فرمودند : استدراج این است که خدا به انسان مهلت ونعمت می دهد اما این نعمت و مهلت یک نوع عقاب است،غفلت آور است.شخص گمان میکند عزیز خداست، خیال می کند مورد لطف و عنایت خداست ودر نتیجه همان اعمال زشت و گناهانش را ادامه می دهد، وقتی چشمهایش را باز میکند می گویند:
(هذه جهنم التی کنتم توعدون)
یعنی این همان دوزخی است که شما وعده داده شده اید-سوره یس آیه 63
گاهی وقتها نعمت استدراج است. نعمتی که انسان را از خدا غافل کند،
نقمت و عقاب است...
ایشان فرمودند : " از جمله « گریه» استدراجی است. حال گریه به او می دهند که فکر کند آدم خوبی است. یعنی افراد هستند که در مجالس وهیئت گریه می کنند اما کارهایی از این ها سر می زند که سنگ رابه گریه می اندازد...
البته این کلیت ندارد، نه این که بگوییم هر گریه ایی گریه استدراجی است، می خواهیم بگوییم که این نوع هم هست،باید به خدا پناه برد ... "
قدرت های استکباری که فکر میکنند هر دم قدرتشان افزوده می گردد ، گرفتار استدراجند . آنها آنقدر درگیر دنیا شده اند که آخرت را از خاطر برده اند . ان شا الله که عذابشان نزدیک واقع گردد .
خدایا !
پیامبرِ عظیم الشانت برایمان دو چیز گرانبها به امانت نهاده است : قرآن و اهل بیت .پس اگر بخواهیم امام زمان مان از پس پرده ی غیبت برون آید باید قرآنها را از پس پرده بیرون آوریم و با قرآن بیشتر مانوس گردیم .
- ۷ نظر
- ۳۰ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۰۰